آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

آراد کوچولو

رستوران پاییز

برای تولد 5 ماهگی ارادم شام رفتیم بیرون رفتیم رستوران پاییز جایی که منو بابایی از زمان اشنایی یعنی 10 ساله میریم اونجا حتی جاشونو عوض کردن ما بازم میریم اونجا صاحبش میگه زندگی شما برای من مثل داستانه دوران اشنایی نامزدی /ازدواج /بارداری/حالا هم که همراه پسرمون انشالا جشن دکتراتو تولد 100 سالگیتو بگیریم عزیزم.   قربون خوردنت چیکار کردی مامانی معلومه خیلی گشنته قربون خوردنت مامانی     چیکار کردی   اخر شبم موقع برگشتن ت. ماشین گیر داده بودی بغل بابا بشینی ...
13 مرداد 1391

اولین نشستن

عشق من برای اولین بار برای مدت طولانی بدون اینکه بیوفتی در تاریخ 7مرداد91یعنی وقتی پایان 5 ماهگی بودی نشستی ماشالا به پسر نازم قربونت بشم ...
13 مرداد 1391

داداشی پرهام

تو و پرهام (پسر خاله) خیلی همدیگه رو دوست دارید جوری که یکی از عکسای پرهام خونه ماست شده همدم شادی ها وگریه تو گریه میکنی با دیدن اون اروم میشی کلی باهاش حرف میزنی البته بگم عکسرو انقدر مچاله کردی داغون شده ...
12 مرداد 1391

برکت

قبلا که ترو نداشتم این جمله که بچه برکت داره باور نداشتم وقتی باردار شدم از همون اول برکتت رو حس کردم زندگیمون خیلی تغییر کرد خدا رو هزار بار شکر تا حالا کم نیاوردیم واقعا ایمان اوردم به اون جمله از وقتی هم که به دنیا اومدی هر روز زندگیمون داره بهتر میشه خدا رو هزار بار شکر همه اینا رو مدیون قدمهای پر برکت تو میدونم خدا رو هزار بار شکر                                                         &...
11 مرداد 1391

تازه ترین استرس ما برای اراد

پسر مامان وبابا تقریبا از وقتی که غذای کمکی شروع کردیم یبوست شده تو 1 ماه اخیر 3 بار اونم با شیاف پی پی کرده هر چفدر دکتر بردیم درمان خونگی کردیم نشد که نشد دیگه دست به دامن خدا شده بودم میشستم گریه میکردم  خسته شده بودم انقدر پوشکتو نگاه میکردم و نا امید میشدم اخر دکتر عکس رنگی از روده نوشت حاضر بودم بمیرم اما نبرمت خلاصه تصمیم گرفتم دیگه بهت غذا ندم فقط شیر خودمو گفتم حتم سرلاک و فرنی اینکارو کرده خلاصه 2 روز شیر خودمو دادم جوری شده بود که واسه همه خانواده دغدغه بود همه زنگ میزدن اراد پی پی کرد ؟ خلاصه بعدازظهر از خواب پاشدی پی پی کردی نمیدونی چقدر خوشحال شدم انقدر بوست کردم سریع به همه زنگ زدم خبر دادم کلی تبریک گفتن بابایی میگه ای ...
11 مرداد 1391

پیغام مامانو بابا

بهترین اهنگ زندگی ما تپش قلب توست                                         و بهترین روزمون روز شکفتن توست                                                 ...
11 مرداد 1391

تولد 4 ماهگی

سلام عسل بالا خدا رو شکر کولیکت از بین رفت الهی بمیرم برات خیلی اذیت شدی اما ماشالا الان دیگه اروم شدی ماه شدی ماه. هر روز داری خوشگل تر میشی شیرینتر میشی عاشق کاراتم با اینکه یه وقتایی تا حد جنون عصبانیم میکنی اما بازم میمیرم برات یه وقتایی که از دستت عصبانیم بهت اخم میکنم لوس میشی میخندی دلمو به دست میاری واقعا این حس چه حسیه که ادم به بچش داره هیچوقت فکر نمی کردم که اینجوری باشه تقریبا خودم رو فراموش کردم تمام زندگیم شدی تو همه چیزو واسه تو میخوام وسط دیگه باید شهریور برگردم سر کارم هر روز که میگذره حالم بدتر میشه که چه جوری میخوام ازت جدا شم و چند ساعتی باهات نباشم اما به ایندت که فکر میکنم و نیازاتو در نظر میگیرم خودم رو مجبور میکن...
11 مرداد 1391

تولد 3 ماهگی

سلام نفس زندگی الان 3 ماهه شدی هر روز داری شیریت تر میشی منو بابایی هم بیشتر بهت وابسته میشیم دیگه روزای اخر کولیکته ا نشالا همیشه سلامت باشی و رنگ درد و گریه نبینی انقدر شیرین کار یات زیاد شده که هر روز داری ما رو عاشق تر میکنی بابایی این روزا کارش بیشتر شده خیلی تلاش میکنه تا بتونه زندگی بهتری واسه منو تو بسازه باید قدر بابایی رو بدونیم اون واقعا مرد بزرگیه عاشق منو و تو یعنی تو با این دلبریات همه را عاشق خودت کردی انقدر ناز میخندی که نگو یه روز با حالت هیجان بهت گفتم اراد یه بادکنک بود به چه بزرگی تو هم قهقهه زدی هی من گفتم هی تو هم قهقهه زدی از خوشحالی انقدر بوست کردم که گریه کردی شبا که بابایی میاد کلی براش دست ...
11 مرداد 1391